از جمله رویدادها و جریانات مهمی که در تاریخ ایران از جایگاه و منزلت والایی برخوردار است، سفر امام رضا(علیه السلام) به ایران و استقرار ایشان در مرکز خلافت، یعنی مرو(خراسان) در جایگاه ولایتعهدی میباشد. هر چند این سفر با اصرارهای مأمون، خلیفه وقت عباسی، صورت پذیرفت؛ اما در عمل دارای آثار و پیامدهای درخشانی است. پر واضح است که سیاست امام در این سفر تنها به افشای سیاستهای خائنانه مأمون محدود نمیشد، بلکه در این هجرت اهداف عالی دیگری نیز مورد توجه امام رضا(علیه السلام) قرار گرفت که از جمله آنها تلاش برای برقراری پیوند با ایرانیان متمایل به تشیع و تبدیل خراسان بزرگ به کانون تشیع و تلاش برای تحکیم مبانی عقیدتی و کلامی شیعه با استفاده از فرصت ولیعهدی بوده است. در اینجا به بررسی رشد حوزههای علمی و گسترش تشیع می پردازیم.
از جمله پیامدها و تأثیرات حضور امام رضا (علیه السلام) در ایران را میتوان به شرح زیر برشمرد:
رشد حوزههای علمی و گسترش تشیع:
از جمله مسئولیتهای مهم ائمه اطهار(علیه السلام) به ویژه امام رضا(علیه
السلام)، از یک سو، ارشاد و هدایت آحاد مردم و سوق دادن آنها به قرآن و
سیره پیامبر اعظم(صلی الله علیه و اله) و از دیگر سو، تعلیم و تربیت مردم و
توجه دادن آنان به علم و دانش و مبارزه با انواع نادانیها، جهالتها و
شبهات و سرانجام تربیت شاگردان، عالمان و اندیشمندان بوده است، کسانی که
هر یک در اعتلا و گسترش فرهنگ و مبانی تفکرات شیعی سهم بسزایی داشتهاند.
امام رضا(علیه السلام) هم در مدینه منوره و هم زمانی که به مرو هجرت نمود،
همواره پاسخگوی تشنگان و جویندگان دانش و معرفت بود. در این خصوص، آن حضرت
فرمود: «دانشهای ما را فراگیرید و به مردم یاد دهید، زیرا اگر مردم
زیبایی سخن ما را بدانند، از ما پیروی میکنند.»1 همچنین ایشان میفرمود:
«من در روضه منوره نبوی مینشستم، در حالی که علمای بسیاری در مدینه حضور
داشتند، هنگامی که یکی از آنان در پاسخ سئوالی در میماند، همگی آنان،
افراد را به نزد من میفرستادند و من پاسخگوی سئوالات آنان بودم.»2
علی بن موسی الرضا(علیه السلام) طی دوران اقامت خود در مرو، برای ترقی
اندیشه و اعتقادات مردم خراسان بسیار تلاش نمود و با مناظرههای علمی با
اهل کتاب و نحلههای فکری گوناگون، موجبات اعتلای معرفت و بینش دینی این
منطقه را فراهم آورد. آن حضرت، با تشکیل محافل علمی، کلامی و حدیثی به دفاع
از اصول اسلام و فرهنگ اهل بیت پرداخت و به شبهات و ایرادات فِرَق مختلف
پاسخ داد.3 شمار مناظرات امام رضا(علیه السلام) با اهل کتاب و نمایندگان
مسیحیان، یهودیان، مانویان، زرتشتیان، صابئین و فرق اسلامی بسیار است.4
مباحث این مناظرات علمی درباره آفرینش جهان، توحید، صفات خداوند، انبیای
الهی و عصمت آنان، جبر، اختیار و امامت، تفسیر آیات گوناگون قرآن، فضایل
اهل بیت(علیه السلام)، احادیث، دعا و احکام دین بود.5
این مناظرات از یکسو موجبات عظمت علمی امام رضا (علیه السلام) و از سوی
دیگر زمینه رسوایی و سرافکندگی مأمون در مقابل علمای ادیان و از سوم سو،
حقانیت و شایستگی امام (علیه السلام) و غاصبانه بودن خلافت مأمون و از سوی
چهارم زمینه پیبردن علمای ادیان نسبت به جایگاه رفیع شریعت، و احکام
اسلام و کامل بودن آن را فراهم نمود.
گفتنی است که امام رضا(علیه السلام) جریان پشیمانی و رسوایی مأمون را قبل
از برگزاری مناظرات با علمای ادیان، به «نوفلی» چنین فرموده بودند: «ای
نوفلیّ! میخواهی بدانی چه زمانی مأمون پشیمان میشود؟ گفتم: بله، فرمود:
زمانی که ببیند با اهل تورات با توراتشان و با اهل انجیل با انجیلشان و با
اهل زبور با زبورشان و با صابئین به عِبری و با زردشتیان به فارسی و با
رومیان به رومی و با هر فرقهای از علما به زبان خودشان بحث میکنم، و
آنگاه که همه را مجاب کردم و در بحث بر همگی پیروز شدم و همه آنان سخنان
مرا پذیرفتند، مأمون پشیمان خواهد شد. و لا حول و لاقوه الا بالله العلی
العظیم.»6
دعای باران حضرت برای مردم: «بارالها! تو قدر و منزلت اهل بیت (علیه
السلام) را بالا بردی و به آنان بزرگی و عظمت بخشیدی، مردم به امید فضل و
رحمت تو به ما متوسل شدهاند، از تو درخواست دارم حاجت آنها را برآوری و
باران رحمتت را نازل نمایی، بارانی که ویرانی و زیان به بار نیاورد، بارانی
که شروع آن موقعی باشد که مردم از صحرا برگشته و به منازل و قرارگاههای
خود رسیده باشند.» سرانجام دعای حضرت مستجاب شد و همانطور که از پیشگاه
الهی درخواست نموده بود عملی گردید
با توجه به جوّ عقلگرایی که در زمان مأمون اوج گرفته بود و درگیری معتزله 7
و اشاعره8 و انشعابات این دو و سر برآوردن فرقههای گوناگون در آن دوره که
منشأ آن رواج و توسعه کاربرد عقل در مسائل کلامی و دینی بود، حضور امام
رضا(علیه السلام) برای تبیین و تحکیم مواضع شیعه و رفع شبهات از آن و
رهنمون شیعیان بسیار ضروری و مفید مینمود.9 علیبن موسیالرضا(علیه
السلام) افزون بر شرکت در مناظرات عمومی و مجالس علمی که مأمون آنها را
تدارک میدید،
در منزل خود و مسجد مرو نیز حوزه علمی تشکیل داد و پذیرای شیعیان و پیروان
خویش شد، شیعیانی که از شهرها و روستاهای دور و نزدیک و از طبقات گوناگون
برای زیارت آن حضرت و گرفتن راهنمایی و کسب معارف علمی و دینی و حل شبهات و
مسائل گوناگون میآمدند تعداد ایشان هر روز بیشتر میشد، تا جایی که مأمون
احساس خطر کرد و به محمدبن عمرو طوسی دستور داد مانع ورود و اجتماع آنها
در خانه حضرت شود. حضرت پس از شنیدن این خبر فرمود: «... خدایا! از کسی که
به من ظلم کرده، مرا خوار نموده و شیعیان را از درب خانه من دور کرده است،
انتقام مرا بگیر، تلخی خواری و خفت را بدو بچشان چونانکه او به من چشانیده
است، و وی را از درگاه رحمت و کَرَمت دور ساز...»10
این خبر از یک سو نشانه عظمت علمی امام و تلاشهای وافر ایشان در انتقال
دانش و معارف علمی و دینی به شیعیان بود و از دوم سو، گسترش حوزههای علمی و
کانونهای شیعی را در برداشت و از سوی سوم، نشاندهنده ازدیاد مشتاقان،
علاقمندان و شیعیان به حضرت بود، تا از سرچشمه معارف ولایی سیراب گردند، و
در آخر نیز بیانگر سازشناپذیری حضرت در مقابل دستگاه ظالمانه مأمون بود،
چنانکه بلافاصله پس از راندن شیعیان از منزل ایشان، آن امام اعتراض و شکایت
خود را به صراحت اعلام کرد.
شایان ذکر است که اسوه عملی بودن و مقام معنوی و عظمت علمی
علیبنموسیالرضا(علیه السلام) از زمینههای مهم در جذب مردم به سوی ایشان
بود. امام(علیه السلام) از هر فرصتی در جهت اعتلای اسلام و گسترش فرهنگ
ناب شیعی استفاده نموده و در صدد بود به شیوه خالصانه امر به معروف و نهی
از منکر نماید و جلوی انحرافات را مسدود کند. از جمله روزی مأمون از امام
رضا(علیه السلام) خواست که نماز عید را اقامه کند، اما امام ابتدا نپذیرفتن
تا اینکه مأمون اصرار کرد، حضرت فرمود: «... من آنگونه که رسول خدا(صلی
الله علیه و اله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) (برای نماز عید) بیرون
میرفتند، بیرون خواهم رفت.»11 مأمون پذیرفت، آن حضرت با پای برهنه به راه
افتاد، پس از اندکی راه را رفت و آنگاه سر به سوی آسمان بلند کرد و تکبیر
گفت همراهان و موالیان او نیز تکبیر گفتند، گویی آسمان و در و دیوار نیز با
او تکبیر میگفتند، مردم که حضرت رضا(علیه السلام) را با آن حال دیدند،
صدای تکبیرش را که شنیدند، چنان صداها را به گریه بلند کردند که شهر مرو به
لرزه در آمد. خبر به مأمون رسید، فضل بن سهل به مأمون گفت: اگر علیبن
موسیالرضا(علیه السلام) بدین حال به مصلی برود، مردم شیفته او خواهند شد و
همه ما بر خون خود بیمناک هستیم. مأمون نیز دستور بازگشت حضرت را داد و
امام(علیه السلام) نیز بازگشت.12
با توجه به آنچه گفته شد، درمییابیم که امام(علیه السلام) در برنامههای
عبادی خویش نیز بر آن بود تا سنت رسولالله(صلی الله علیه و اله) و
امیرالمؤمنین را زنده نگهداشته و تحقق بخشد، مسئلهای که در تبیین جایگاه
شیعه و معارف اسلامی نقش برجستهای دارد.
«ای نوفلیّ! میخواهی بدانی چه زمانی مأمون پشیمان میشود؟ گفتم: بله،
فرمود: زمانی که ببیند با اهل تورات با توراتشان و با اهل انجیل با
انجیلشان و با اهل زبور با زبورشان و با صابئین به عِبری و با زردشتیان به
فارسی و با رومیان به رومی و با هر فرقهای از علما به زبان خودشان بحث
میکنم، و آنگاه که همه را مجاب کردم و در بحث بر همگی پیروز شدم و همه
آنان سخنان مرا پذیرفتند، مأمون پشیمان خواهد شد. و لا حول و لاقوه الا
بالله العلی العظیم.»
از دیگر نتایج پربار دوران اقامت علیبن موسی(علیه السلام) در مرو، فراهم
شدن زمینه رشد و گسترش تشیع در خراسان بود. مردم خراسان که از پیش دوستدار
خاندان رسالت بودند، پس از حضور آن حضرت محبت و ارادتشان به اهل بیت(علیه
السلام) و علویان بیشتر شد، به گونهای که مدفن امام رضا(علیه السلام) یکی
از پایگاههای مهم تشیع در طول تاریخ درآمد و بر تاریخ فرهنگ و هنر و
اقتصاد ایران و تشیع تأثیر عمیقی نهاد13. بیشک زیارت قبور ائمه به ویژه
امام رضا(علیه السلام) یکی از بهترین شعایر مذهبی شیعه بود که در طول
تاریخ، مشتاقان و شیعیان از آن بهرهمند گردیدند.14
یکی از حوادث مهمی که باعث محبوبیت بیشتر امام رضا(علیه السلام) در میان
مردم خراسان و شیعیان گردید، نزول باران رحمت بر اثر دعای حضرت بود. هنگامی
که حضرت به ولایتعهدی مأمون منصوب شد، منطقه خراسان دچار کمآبی شد و
مزارع و باغات در معرض خطر قرار گرفت. مأمون از امام(علیه السلام) خواست که
دعا کند و از خداوند بخواهد تا باران رحمت خود را نازل نماید. امام(علیه
السلام) به خواسته مأمون پاسخ مثبت داد و پذیرفت که در پیشگاه الهی دعا
کند. سرانجام در موعد مقرر به بیابان رفت و مردم زیادی نیز گرد آمده بودند.
حضرت بر فراز منبر قرار گرفت و پس از حمد و ثنای پروردگار عرض کرد:
«بارالها! تو قدر و منزلت اهل بیت (علیه السلام) را بالا بردی و به آنان
بزرگی و عظمت بخشیدی، مردم به امید فضل و رحمت تو به ما متوسل شدهاند، از
تو درخواست دارم حاجت آنها را برآوری و باران رحمتت را نازل نمایی، بارانی
که ویرانی و زیان به بار نیاورد، بارانی که شروع آن موقعی باشد که مردم از
صحرا برگشته و به منازل و قرارگاههای خود رسیده باشند.» سرانجام دعای حضرت
مستجاب شد و همانطور که از پیشگاه الهی درخواست نموده بود عملی گردید.15
نزول باران رحمت بر اثر دعای حضرت (علیه السلام) موجب قدرشناسی مردم گردید و
همه یک زبان میگفتند: بزرگواریها و کرامات حضرت باری تعالی بر فرزند
پیامبر اسلام(صلی الله علیه و اله) گوارا باد.
محتمل است که هدف مأمون از فرستادن حضرت برای دعای باران، این بود که ایشان
پس از حضور در بیابان به اتفاق انبوهی از مردم و دعا در پیشگاه الهی،
دعایشان مستجاب نشود و ایشان را در میان عامه مردم تحقیر نماید. اما با
استجابت دعای حضرت، موقعیت مأمون نیز تضعیف و این حادثه برای وی گران تمام
شد.
استجابت دعای حضرت و نزول باران رحمت، از یک سو موجب فزونی محبوبیت و
علاقمندی به امام رضا(علیه السلام) در افکار عمومی شد و از دیگر سو، زمینه
نفوذ تشیع و گرایش به آن را مخصوصاً در افرادی که معرفت و علاقمندی آنها به
امام(علیه السلام) ریشهدار و عمیق بود، فراهم کرد.
گذشته از مناظرات16 که پیشتر گفته شد، احادیث و روایات بسیاری از امام
رضا (علیه السلام) در زمینههای مختلف علوم و معارف اسلامی شیعه چون فقه،
اصول عقاید، اخلاق و... برای ما به یادگار مانده که گنجینهای بس
گرانبهاست.
در مجموع دوران پربار امامت امام رضا(علیه السلام) به ویژه دهه دوم آن،
دوران آزادی و آسایش نسبی شیعیان است؛ در این دوران، شیعیان و سادات از
اطراف برای دیدن و بهرهبردن از محضر علیبن موسیالرضا(علیه السلام) به
خراسان روی آوردند. بیشک عقاید، فقه و اندیشه شیعه در این دوران گسترش در
خور توجهی داشت. 17
تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان
[1] ـ مجلسی، بحارالانوار، ج 2، ص 30.
[2] ـ طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ج 2، ص 64.
[3] ـ منتظرالقائم، تاریخ امامت، ص 216.
[4] ـ برای اطلاعات بیشتر بنگرید به: شیخ صدوق، عیون اخبارالرضا، ج1، ص 313 تا 388.
[5] ـ تاریخ امامت، ص 216.
[6] ـ شیخ صدوق، عیون اخبارالرضا،ج1، ص 316.
[7] ـ واصل بن عطا در پاسخ به شخصی که در مجلس درس حسن بصری پرسیده بود
«موقعیت کسی که گناه کبیرهای مرتکب شود، چیست»، گفت: که صاحب گناه کبیره
نه کافر است مطلقاً، و نه مؤمن است مطلقاً، بلکه او در منزلی میان این دو
منزل است. پس برخاست و پای ستونی از ستونهای مسجد بصره عزلت گزید. حسن با
یاران خود گفت: واصل از ما عزلت گزید، از این رو آنان را معتزله
نامیدهاند. بنگرید به: علی محمد ولوی، تاریخ علم کلام و مذاهب اسلامی، ج
2، ص 329 و 330.
[8] ـ ابوالحسن اشعری اعتماد و اتکای مطلق به عقل را جایز ندانسته و
معتزله را در این مورد سرزنش کرده است، او علت بسیاری از انحرافات معتزله
را اعتماد به عقل دانسته است. وی در زمینه عقل جانب میانه را گرفته و مذهب
اوسط را اختیار کرده و میگفت خدا به عقل حاصل شود و به شرع واجب گردد.
(همان، ص467)
[9] ـ ناصری داودی، تشیع در خراسان در عهد تیموریان، ص 66.
[10] ـ عیون اخبارالرضا(علیه السلام)، ج2، ص 400و401.
[11] ـ شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 256 و 257
[12] ـ همان.
[13] ـ منتظرالقائم، تاریخ امامت، ص 217 و 218.
[14] ـ آل بویه از شیعیانی بودند که علاقمندی خود را به زیارت ائمه
اطهار(صلی الله علیه و اله) به ویژه امام رضا(علیه السلام) در عمل نشان
دادند. از جمله رکن الدوله نیز پیش از سال 352 هجری که شیخ صدوق را به ری
دعوت کرد، برای زیارت مرقد امام رضا(علیه السلام) به خراسان رفت و آنگونه
که به شیخ صدوق گفته بود، از آن امام همام حاجت گرفته است. بنگرید به: شیخ
صدوق، عیون اخبارالرضا(علیه السلام)، ج2، ص 312.
[15] ـ عیون اخبارالرضا، ج2، ص 179 - 183.
[16] ـ برای اطلاعات بیشتر در خصوص مناظرات امام رضا(علیه السلام) با فرق مختلف بنگرید به: طبرسی، الاحتجاج، ج2، ص 171-224.
[17] ـ حیدری آقایی، تاریخ تشیع(1)، ص 276.
حیات اجتماعی امام رضا علیه السلام
دوران حیات امام هشتم اوج گیری گرایش مردم به اهل بیت و دوران گسترش پایگاههای مردمی این خاندان است.
چنان که می دانیم امام از پایگاه مردمی شایسته ای برخوردار بود و «در همان شهر که مأمون با زور حکومت می کرد او مورد قبول و مراد همه مردم بود و بر دلها حکم می راند... نشانه ها و شواهد تاریخی ثابت می کند که (در این دوران) پایگاه مردمی مکتب علی علیه السلام از جهت علمی و اجتماعی تا حدی بسیار رشد کرده و گسترش یافته بود. در آن مرحله بود که امام علیه السلام مسئولیت رهبری را به عهده گرفت».
گرچه که در دوران امامت امام رضا علیه السلام دو مرحله فعالیت در سالهای خلافت هارون و سالهای خلافت مامون را می توان از یکدیگر جدا کرد و برای هر یک از این دو مرحله ویژگیهای متمایز از دیگری یافت، اما اگر به ویژگی عمومی این دوران بنگریم، خواهیم دید «هنگامی که نوبت به امام هشتم علیه السلام می رسد... دوران، دوران گسترش و رواج و وضع خوب ائمه است و شیعه در همه جا گسترده اند و امکانات بسیار زیاد است که منتهی می شود به مسئله ولایتعهدی. البته در دوران هارون، امام هشتم در نهایت تقیّه زندگی می کردند. یعنی کوشش و تلاش را داشتند، حرکت را داشتند، تماس را داشتند، منتهی با پوشش کامل ... مثلاً دعبل خزاعی که در باره امام هشتم در دوران ولایتعهدی آن طور حرف می زند دفعتاً از زیر سنگ بیرون نیامده. جامه ای که دعبل خزاعی می پرورد یا ابراهیم بن عباس را که جزو مداحان علی بن موسی الرضاست، یا دیگران و دیگران این جامعه بایستی در فرهنگ ارادت به خاندان پیغمبر سابقه ای نداشته باشد. آنچه در دوران علی بن موسی الرضا علیه السلام یعنی ولایتعهدی پیش آمد نشان دهنده این است وضع علاقه مردم و جوشش محبّتهای آنان نسبت به اهل بیت در دوران امام رضا علیه السلام خیلی بالا بوده است. به هر حال همه اینها موجب شد که علی بن موسی الرضا علیه السلام بتوانند کار وسیعی بکنند که اوج آن به مساله ولایتعهدی منتهی شد».
حقیقت آن است که در این دوران، بدی اوضاع میان امین و مأمون به امام کمک کرد تا بار سنگین رسالت خویش را بر دوش کشد، بر تلاشهای خود بیفزاید، و فعالیتهای خود را دوچندان کند، چه در این زمان زمینه آن فراهم گشت که شیعیان با او تماس گیرند و از رهنمودهای او بهره جویند، و همین امر در کنار برخوردار بودن امام از ویژگیهای منحصر به فرد و رفتار آرمانی که در پیش گرفته بود سرانجام به تحکیم پایگاه و گسترش نفوذ امام در سرزمینهای مختلف حکومت اسلامی انجامید. او خود یک بار زمانی که درباره ولایتعهدی سخن می گوید، به مامون چنین اظهار می دارد: «این مساله که بدان وارد شده ام هیچ چیز بر آن نعمتی که داشته ام نیفزوده است. من پیش از این در مدینه بودم و از همان جا نامه ها و فرمانهایم در شرق و غرب اجرا می شد و گاه نیز بر الاغ خود می نشستم و از کوچه های مدینه می گذشتم، در حالی که در این شهر عزیزتر از من کسی نبود». در این جا بسنده است سخن ابن مونس - دشمن امام - را بیاوریم که به مأمون می گوید: ای امیر مؤمنان، این که اکنون در کنار توست بتی است که به جای خدا پرستش می شود.
در چنین شرایطی و پس از آن که حضرت رضا علیه السلام بعد از پدر مسئولیت رهبری و امامت را به عهده گرفت در جهان اسلام به سیر و گشت پرداخت و نخستین مسافرت را از مدینه به بصره آغاز فرمود، تا بتواند به طور مستقیم با پایگاه های مردمی خود دیدار کند و درباره همه کارها به گفتگو بپردازد. عادت او چنین بود که پیش از آن که به منطقه ای حرکت کند، نماینده ای به دیار گسیل می داشت تا مردم را از ورود خویش آگاه کند تا وقتی وارد شهر می شود مردم آماده استقبال و دیدار با او باشند. سپس با گروههای بسیار بزرگ مردم اجتماع بر پا می کرد و در باره امامت و رهبری خود با آنان گفتگو می فرمود. آنگاه از آنان می خواست تا از او پرسش کنند تا پاسخ آنان را در زمینه های گوناگون معارف اسلامی بدهد. سپس می خواست که با دانشمندان علم کلام و اهل بحث و سخنگویان، همچنین با دانشمندان غیر مسلمان ملاقات کند تا در همه باب مناقشه به عمل آورند و با او به بحث و مناظره بپردازند.
پدران حضرت رضا علیه السلام به همه این فعالیتهای آشکار مبادرت نمی کردند. آنان شخصاً به مسافرت نمی رفتند تا بتوانند مستقیم و آشکار با پایگاه های مردمی خود تماس حاصل کنند. اما در دوران امام رضا علیه السلام این مسئله امری طبیعی بود، چرا که پایگاههای مردمی بسیار شده و نفوذ مکتب امام علی علیه السلام از نظر روحی و فکری و اجتماعی در دل مسلمانان که با امام آگاهانه همیاری می کردند افزایش یافته بود.
پس از آنکه امام مسئولیت امامت را به عهده گرفت همه توانایی خود را در آن دوره، در توسعه دادن پایگاههای مردمی خود صرف کرد اما رشد و گسترش آن پایگاهها و همدلی آنان با کار امام به این معنی نبود که او زمام کارها را به دست گرفته باشد. با وجود همه آن پیشرفتها و افزایش پایگاه های مردمی، امام بخوبی می دانست و اوضاع و احوال اجتماعی نشان می داد که جنبش امام علیه السلام در حدی نیست که حکومت را در دست گیرد، زیرا با پایگاههای گسترده ای که حضرت داشت، گرچه از او حمایت و پشتیبانی می کردند، اما نظیر این پایگاهها به این درد نمی خورد که پایه حکومت امام علیه السلام گردد. چه، پیوند آن با امام پیوند فکری پیچیده و عمومی بود و از قهرمانی عاطفی نشانی داشت. این همان احساسهای آتشین بود که روزگاری پایه و اساسی بود که بنی عباس بر آن تکیه کردند و برای رسیدن به حکومت بر امواج آن عواطف سوار شدند. اما طبیعت آن پایگاه ها و مانند های آن به درد آن نمی خورد که راه را برای حکومت او و در دست گرفتن قدرت سیاسیش هموار سازد.
امام رضا علیه السلام در این مرحله خود را آماده آن می کرد تا مهار حکومت را به دست گیرد، اما با شکلی که خود مطرح کرده بود و می خواست نه در شکلی که مأمون اراده می کرد و در آن شکل ولایتعهدی را به او عرضه داشت و او آنرا رد کرد و نخواست.
این تصویری است از دوران امام که می تواند در تفسیر دو رخداد مهم یعنی مسئله ولایتعهدی و نیز مسئله پیشنهاد خلافت به امام از سوی مأمون ما را راهگشا باشد. به تعبیری دیگر، می توان گفت تنشهای موجود در آن زمان هنوز باقیمانده هایی از طوفانی بود که از چند دهه قبل علیه حکومت اموی و از سوی دو خاندان مهم علوی و عباسی بر پا شده بود. در میان چنین طوفانی بود که قدرت طلبان خاندان عباسی بر اسبهای لجام گسیخته خود می نشستند و هر گونه که می خواستند به سوی هدف خود - و با این دیدگاه که هدف وسیله را توجیه می کند - می رانند و گاه هم در این هیاهو و در غیاب دیده های مردم خنجری هم از پشت به خاندان علوی می زدند و پس از آن میوه ای را که در دست مجروح این خاندان بود، به زور و به چنگال نیزه نیرنگ در می ربودند.
خاندان عباسی از سویی از نام «آل محمد» سوء استفاده می کرد، چندان که گاه به خاطر نزدیکی طرز کار یا تبلیغاتشان با آل علی، در مناطق دور از حجاز این گونه وانمود می کردند که همان خط آل علی هستند. حتی لباس سیاه بر تن کردند و می گفتند: این پوشش سیاه لباس ماتم شهیدان کربلا و زید و یحیی است، و عده ای حتی از سرانشان، خیال می کردند که دارند برای آل علی کار می کنند.
از سویی دیگر نیز همین خلفای خاندان عباسی از همان روزهای نخست سلطه خود کاملاً میزان نفوذ علویان را می دانستند و از آن بیم داشتند. سختگیریهایی که از همان دوران آغازین حکومت عباسی علیه بذ الحسن به عمل آمد، گواهی بر این ترس و وحشت عباسیان از اهل بیت و علاقه مردم به آنان است. گواهی دیگر آن که آورده اند: منصور هنگامی که به جنگ با محمد بن عبدالله و برادرش ابراهیم - از علویان - مشغول بود شبها را نمی خوابید، حتی در همین زمان دو کنیز برای او آوردند که آنها را رد کرد و گفت: «امروز روز زنان نیست و مرا با آنان کاری نه، تا آن زمان که بدانم سر ابراهیم از آن من و یا سر من از آن ابراهیم می شود. او در همین جنگها پنجاه روز جامه از تن نکند و از فزونی اندوه نمی توانست درست سخن خود را پی گیرد.»
این نگرانی در دوران پس از منصور نیز ادامه یافت و نگرانی مهدی و هارون عباسی بیش از منصور بود، چندان که در همین دوران امام کاظم علیه السلام آن زندانهای سخت خود را گذراند. پس از این دو، نوبت به مأمون رسید. در دوران مأمون مسئله دشوارتر و بزرگتر و مشکل آفرین تر بود. چه، شورشها و فتنه های فراوانی سرتاسر ولایتها و شهر های بزرگ اسلامی را در برگرفته بود تا جایی که مأمون نمی دانست چگونه آغاز کند و چه سان به حل مسئله بپردازد. او می دید و از این رنج می برد که سر نوشتش و سر نوشت خلافتش در معرض تند بادهایی قرار گرفته که از هر سو بر آن می تازد.
مأمون در کنار این ترس و نگرانی از هوشی سرشار، فهمی قوی، درایتی بی سابقه، شجاعتی کم نظیر و جدیتی راهگشا بهره مند بود و اینها همه در کنار هم، او را بدان رهنمون گشت که ابتکاری تازه بر روی صحنه آورد و امام هشتم را باتجربه ای بزرگ رویاروی سازد و مسئله ولایتعهدی را پیش آورد، هرچند در این زمینه نیز، تدبیر امام علیه السلام او را ناکام ساخت.